توتیوشا که میتواند به همهی زبانهای زنده و مردهی دنیا حرف بزند حوصلهاش از یاد گرفتن سر میرود. برای همین وسایلاش را جمع میکند و به شهر میرود تا مهندس شود. اما وقتی برمیگردد با صحنهای عجیب روبهرو میشود. هرچه میگردد هیچ نشانی از خانه و مدرسهشان نیست.