زندهبگور مجموعه داستانی از صادق هدایت است که در سال 1312 منتشر شد. این کتاب مشتمل بر 9 داستان کوتاه است که به ترتیب عبارت اند از: زنده به گور، حاجی مراد، اسیر فرانسوی، داوود گوژپشت، مادلن، آتش پرست، آبجی خانم، مرده خور ها و آب زندگی. مهم ترین داستان این کتاب زنده به گور است که نام کتاب هم بر گرفته از این است. برخی از کارشناسان بر این باور هستند که داستان زنده به گور در مورد خود صادق هدایت است و آینه ای از تجربیات و شخصیت وی می باشد. این داستان در مورد مردی که تا دوران جوانی اش در ایران زندگی کرده و سپس به خارج مهاجرت کرده است. او از همه کس و همه چیز بیزار است حتی از خودش هم بیزار است و قصد خودکشی دارد، خودش را جلو ماشین می اندازد، سعی می کند با مبتلا شدن به بیماری کار را تمام کند، حتی سم می خورد و در اخر هم تلاش می کند با خوردن تریاک خودش را از بین ببرد اما هیچ کدام از این راه ها به نتیجه نمی رسند. او حتی در خودکشی هم موفق نمی شود، ولی در پایان داستان متوجه می شویم که این مرد دیوانه بوده و این ها یادداشت هایی است که از او باقی مانده چرا که مرده است. در کل داستان آمیزه ای از افسردگی و اختلال شخصیت است، ویژگی هایی که در اکثر داستان های هدایت به چشم می خورد. این تیپ شخصیت ها نیز در زندگی واقعی وجود دارند و خیلی دور از ذهن نیستند، آدمی که رنج می کشد و درگیر یک سلسله افکار رنج آور است، چون ارتباطش با واقعیت کاملا قطع نشده، از وضعیت خودش آگاه است. اما این فهمیدن مطلع بودن از رنج کشیدن، به معنی تسلط بر خود داشتن نیست، در افکار وسواسی این حالت ها وجود دارد.