زمانی که در اوایل دهه 1960 میلادی، فعالان و صاحب نظران سیاسی بر «تخلیه توان انقلابی طبقه کارگر» محکم کردند، رفته رفته تمامی آن توجهاتی که بر این جمع تمرکز داشت جای خود را به جست وجویی داد برای شناسایی عواملی که به تخلیه آن توان منجر شده و جامعه را از برخورداری از یک افق رهایی بخش محروم کرده بودند. نتیجه این جست وجو آن بود که گفته شود بهبود نسبی وضعیت معیشتی کارگران، آنها را به آشتی طبقاتی با استثمارگرانشان و تن دادن به مصرف گرایی سوق داده است. اما اگر طبقه مفهومی انتزاعی و پسینی در نظر گرفته نشود و مسئله ای باشد مرتبط با زندگی روزمره، اگرطبقه نه ابزار مبارزه برای عدالت و منزلت و برابری، بلکه زمینه ای باشد که این نزاع هابر آن شکل می گیرند، در این صورت پرسش حیاتی آن خواهد بود که این نزاع ها چه آسیب های پنهان و پیدایی بر کسانی می زنند که مدام درگیر آن هستند. کتاب حاضر نتیجه تلاش برای یافتن پاسخی به این پرسش است.