کتاب پیش رو در قالب داستانی خواندنی به روابط میان اعضای خانواده و تاثیری که نوع رابطه افراد بر زندگی هر یک از آن ها برجای می گذارد پرداخته است. این کتاب روایتی دارد از عشق، از سکوت، از نشنیدن و از ضرورت درک یکدیگر.
هدی و خانواده اش در یکی از خانه های قدیمی بزرگ که هرگوشه ی آن در مالکیت خانواده ای است زندگی می کنند؛ او روزهای پایانی نوجوانی را پشت سر می گذارد و خود را برای آینده ای که انتظارش را می کشد آماده می کند؛ آیت پسر یکی از اهالی این خانه است، کسی که هوای هدی را دارد تا آن جا که مادر و خواهر دختر به رابطه ی آن دو بدبین شده اند و تلاش می کنند از دیدار آن ها پیشگیری کنند. اما درست در آخرین روز امتحانات هدی، آیت خودش را به او می رساند و از احساس قلبی اش برای دختر می گوید، از آینده ای که آن را با هدی می خواهد و از ترس این که مبادا دختر مورد علاقه اش را در روزهایی که مجبور است برای ادامه تحصیل و سربازی سپری کند از دست بدهد. آیت با حرف هایی که می زند هدی را به دنیایی دیگر وارد می کند و او را با کوهی از سوالات گوناگون مواجه می سازد.