بری بی عرضه که بهترین دوست هایش، بانکی و نانسی، را برای گذراندن تعطیلات در پلانکتون دعوت کرده است، فکر می کند که این سفر یکی از باحال ترین سفرهای عمرش خواهد شد، اما نمی داند که چه تعطیلات کوفتی ای انتظارشان را می کشد. سفری که با گریه و هق هق های بچگانه ی پدر بری آغاز شود و در پلانکتون با حضور کلی پیرزن و پیرمرد ادامه پیدا کند، معلوم است که چقدر نکبت خواهد بود.