پدر فکر میکند برای دخترش پاپوش درست کردهاند. مادر فکر میکند او دارد چیزی را پنهان میکند. دختر فکر میکند آن ها روحشان هم خبر ندارد که چه کارهایی از او ساخته است…
یک شب استلای هجده ساله دیر به خانه برمیگردد و روز بعد به قتل متهم میشود. پدر و مادر باید با شرایط حاکم دست و پنجه نرم کرده و از دخترشان محافظت کنند، باید به دنبال حقیقت باشند، ولی واقعا چقدر درباره فرزندشان میدانند؟