پتر هاندکه نویسندهای است با مواضعی نامتعارف که سخنان و رفتارهایش همیشه بحثانگیز بوده و همین سخنان و رفتارها بررسی آثار او را به داوری دربارهٔ شخصیت و کنشهایش پیوند زده است. او برعکس نویسندگانی که سالها پس از تجربهٔ فقدان دربارهٔ آن مینویسند، نوشتن این رمان را هفت هفته پس از فقدان مادرش آغاز کرد... پیش از آنکه «زبانش بند بیاید» و دیگر نتواند از او بنویسد. چنان ناکام که خالی از آرزو نه قضاوتیست، نه یادبودی برای مادری، نه تصویری بهکمال که نویسنده، و خواننده، بتوانند پس از به پایان رساندنش نفس راحتی بکشند، بلکه وصف زخمیست باز و هولناک.
هاندکه خواستار برچیدن جایزهٔ نوبل شده بود اما طرفه آنکه بعدها جایزهٔ نوبل به او تعلق گرفت. کسانی هاندکه را امتداد کافکا و روبرت موزیل دانستهاند و کسانی نیز او را با هاینریش بل مقایسه کردهاند. به هر تعبیر، این رمان را یکی از مهمترین آثاری دانستهاند که در زمانهٔ ما به زبان آلمانی نوشته شده است.