چرا همیشه ما را آن هایی که نیستند آزار می دهند؟ این پرسشی است که رمان پیش رو مطرح می کند. داستان “همه” روایتگر ماجرای چند روز از زندگی سه خانواده است که با وقوع تصادف و مرگ یکی از اعضای آن ها در جاده ای دور دست و ناشناخته پای انسان ها و ماجراهای گوناگونی به دل آن باز می شود. راوی پسری سی و پنج ساله است که دقیقا نمی تواند بگو به کدام خطه از ایران تعلق دارد، پسری که تا پیش از این چند دختر در زندگی اش حضور داشته اند و آخرین بار دو سال پیش با دختری در ارتباط بوده است. مرد جوان در کنار ناهید و زهره و بقیه، از افرادی است که نسبتی با بهرام دارد، بهرامی که سر و کله اش در جاده ی ماخ پیدا شده و سپر ماشینش به گارد ریل گیر کرده و شده آن چه که نباید می شد!