کتاب پیش رو داستان جوانی را به تصویر می کشد که در حال سپری کردن دوران سربازی خود در زندان است؛ او از یک سو تحت تاثیر فشارهای درونی و احساسات ناخوشایند است و از سویی دیگر فشار ناشی از محیط زندان و سختی های دوره سربازی را لمس می کند و در پی آن است هر طور که شده خودش را از شرایط دشواری که دارد برهاند پس در مسیری قرار می گیرد که عواقب گوناگونی را برایش به دنبال می آورد. ماجرا از شبی در آسایشگاه آغاز می شود، از ورود افسر نگهبان، روشن شدن لامپ ها و حرکت سربازهای شیفت اضطراری؛ در یکی از بندهای زندان کسی خودزنی کرده است و خیال خونی که جاری است روان سرباز جوان را به هم می ریزد و ترس را در رگ هایش جاری می کند.