پسر یک کتابفروش در کتابخانهی کهنهی پدر که در انباری خانه واقع شده، کتاب "سایهی باد" را پیدا میکند. پسر برای شناختن نویسندهی این اثر تلاش خود را آغاز میکند و سرانجام درمییابد که نویسندهی آن مردی است با چهرهای سوخته و شبیه شبح که گاهی ظاهر شده و گاه از نظرها پنهان میماند. همچنین درمییابد که وی کتابهای زیادی نوشته، اما همهی آنها جز "سایهی باد" را از بین برده است، اما داستان بدینقرار است که دختر و پسری طی یک آشنایی به یکدیگر دلباخته شده و صاحب فرزندی میشوند، اما بعدها درمییابند که دارای رابطهی نسبی با یکدیگر بودهاند.