اسطورهها از زمانهای بسیار دور در حیات فرهنگی انسان حیّوحاضر بودهاند.
به همین جهت، اندیشمندان در حوزههای مختلف علوم انسانی، از روانشناسی و مردمشناسی گرفته تا دین پژوهی و فلسفه، هر کدام به نوعی با اسطوره و اهمیّت آن سروکار داشتهاند و به این ترتیب پژوهشهای قابلتوجهی در باب نقش اسطوره در حیات فرهنگی انسان، منطق و ساختار درونی اسطوره، پیوند اسطوره با دین ادبیات و زبان، و نیز ارتباط اسطوره با روان ناخودآگاه فردی و جمعی صورت گرفته است.
در کشور ما نیز به یمن ترجمه و تألیفهای گرانسنگی که در طول سالهای اخیر در این حوزه چاپ و منتشر شده است و علاقمندان به این زمینه بیشوکم با نام اسطورهپژوهان و نیز دغدغههای خاص آنان آشنایی دارند، اما از آن جایی که قرائت انتقادی آرای این اندیشمندان همواره ضرورتی فرهنگی محسوب میشود در پژوهش حاضر نه جُستار مستقل به این مهم پرداخته است. بدیهی است خوانندۀ این جستارها لازم است با چهارچوب کلی اندیشۀ این متفکران آگاهی نسبی داشته باشد؛ چرا که اهتمام نگارنده در این پژوهشها اساساً متوجه آن است که ضمن ارایه زمینههای نظری و خاستگاه اندیشههای این متفکّران، به خوانش انتقادی آرای آنان بپردازد.