در معرفی کتاب آمده است: «در اوان جوانیام متوجه رابطهی فقر با فحشا شدم. هرچند تلخ، اما علت و معلول کاملاً با هم سازگار بودند. برخی زنان تنگدست از سر نداری، برای رسیدن به حداقلها، از جان مایه میگذاشتند. دردناک ترین جای داستان اینجاست که هیچکس مردان هوسباز را شماتت نمیکند و به جای آن، انگشت اتهام همه به سوی زنان درماندهای است که دستِ بیرحمِ زندگی آنها را به انتخاب دیگری وصل نمیکند. آغوش بیعشق بوی لجنزار متعفن میدهد! چندهزار تن دیگر قربانی لازم است تا باور جملهام در ذهن دیگران جا خوش کند؟ آغوشهای بیعشق، آغوشهای بیرحمِ ناآشنا بدتر از خنجرهای تیز راهزنان تاریخ، زنها را به خاک و خون کشیده است. تاریخِ زندگی زنان در اسارت فقر و جهل گرفتار آمده؛ اسارتی که از تکرار نمیایستد!» سحر مقصودی از معدود نویسندگان فعال در زمینهی رمانهای معمایی با بستر روانشناختی است و سابقهی چندینساله در این حیطه دارد. از جمله آثار چاپی وی میتوان اشاره کرد به: «ققنوس یک زن بود»، «چشمان ستاره» و جدیدترین رمان او با نام «خورشید در آتش». رمان هیجانانگیز«خورشید در آتش» در انتشارات کتابسرای میردشتی با همت بلند همکاران به چاپ رسیده تا در دسترس خوانندگان حرفهای هیجانجو با هر سلیقه و دیدگاهی قرار بگیرد. وی در بخشی از کتاب چنین می نویسد:«دلم چشیدن طعم احساس دوستداشتهشدن میخواهد. دلم دنبال بهانهای است که در کنار تو به معنا برسد. دلم بوییدن زنی را میخواهد که طعم عشق او بدون نگرانی به زندگیام جلا دهد. نمیخواهم داشتههایم را دوست داشته باشم. دلم میخواهد فقط تو را بیهیچ نام و نشانی دوست داشته باشم.»