مادرید در اواخر دهۀ۱۹۸۰. ایبان با معشوقش پپا قطع رابطه می کند. هر دو بازیگر و دوبلور تلویزیون اند. ایبان با پیغامی که روی پیغام گیر تلفن می گذارد به پپا می گوید قصد دارد به این رابطه پایان دهد و از او می خواهد وسایلش را در چمدان بگذارد. پپا به شدت به هم می ریزد زیرا تازه فهمیده که باردار است و تصمیم می گیرد خانه را برای فروش بگذارد. چیزی نمی گذرد که کارلوس پسر ایبان همراه نامزدش ماریسا برای خرید از خانه دیدن می کنند. کارلوس عکس پدرش را در یکی از اتاق ها می بیند و او و پپا به سرعت به نسبت یکدیگر با ایبان پی می برند. لوسیا مادر کارلوس که در دهۀ۱۹۶۰ معشوقۀ ایبان بوده و پس از مرخصی از درمانگاه روانی در خانۀ پدری اش به سر می برده، اکنون دربه در به دنبال پپا می گردد و بو برده که او قرار است ایبان را در سفری به خارج از کشور همراهی کند. پپا در محل کار ایبان و جاهای دیگر به دنبال او می گردد ولی موفق به یافتن او نمی شود. پپا در یکی از این جست وجوها با راننده تاکسی مهربانی آشنا می شود که هر جا پپا به مشکل برمی خورد، به کمک او می شتابد… .