کتاب «خیلی خوشحالم» دربارهی یکی از احساسهای مهم اسب آبی است. وقتی خرسی کوچولو به خانهی او میآید و یک شاخه گل به او هدیه میدهد، حسابی غافلگیر و خوشحال میشود. خرسی میگوید: «وقتی این گل رز صورتی را دیدم فکر کردم بهتر است آن را برای تو بیاورم.» اسب آبی میگوید: «ممنونم خرسی.» اسب آبی گل را در گلدان کنار تختش میگذارد و هر بار که نگاهش میکند شادی را در قلبش احساس میکند و شب با لبخند به خواب میرود. صبح روز بعد اسب آبی تصمیم میگیرد به خاطر حس خوشحالی که خرسی به او داده، یک هدیه به او بدهد. اما چی؟ بعد از کمی فکرکردن تصمیم میگیرد غذای مورد علاقهی خرسی را برایش درست کند! وقتی خوشحال میشویم ممکن است لبخند بزنیم یا کارهای دیگرمان را هم با خوشحالی انجام بدهیم یا با دیگران با آرامش بیشتری رفتار کنیم. هر کدام از این حالتها ممکن است برای ما یا هر کس دیگری که خوشحال است، پیش بیاید. مهم این است که بدانیم خوشحالیم و آن را بگوییم و ابراز کنیم و به مرور بفهمیم چه چیزهایی خوشحالمان میکند. یکی از راههایی که خوشحالمان میکند، خوشحال کردن دیگران یا کسانی است که دوستشان داریم. آیا تا به حال به خوشحالکردن خودتان یا دیگران فکر کردهاید؟ خیلی خوشحالم یک جلد از مجموعهی چهارجلدی احساسات من است.