خشم در هارلم نخستین بار با عنوان ملکۀ احمقها در فرانسه منتشر شد؛ بعدها انتشاراتی آمریکایی آن را با عنوان عشق ایمابل منتشر کرد. اما خشم در هارلم عنوانی بود که جا افتاد و روی کتاب ماند. دلیلش این نبود که تصویری از رویدادهای داستان به دست میداد یا حتی عنوان بسیار مناسبی بود، بلکه به این دلیل بود که دو واژۀ «خشم» و «هارلم» در ذهن خوانندۀ معمولی کتابهای جلد شومیز در فروشگاههای در دهۀ 1950 باهم عجین شده بودند. هارلم، که کموبیش در قرن بیستم معروفترین گتوی آفریقاییآمریکاییها بود، از نظر اکثر آمریکاییهای سفیدپوستِ آن دوران بیشتر به نوعی افسانه میمانست تا نام یک محل. سفیدپوستان بهندرت به این محله سر میزدند، محلهای که به آشوبهای گاهوبیگاهش معروف بود و شاید خاطرۀ محوی از عیاشیها و تفریحات شبانۀ جذابش، که گردانندگان برنامههای تفریحی حدود بیست سال قبل ترتیب میدادند، در ذهنها باقی گذاشته بود. در قفسههای آن دراگاستورها، علاقۀ مفرط به زندگی سیاهان محدود میشد به ژانری فرعی با موضوع باندهای نوجوانان که عمدتاً کتابهای این ژانر به قلم نویسندههای سفیدپوست نگاشته میشد. کتاب هایمز تا مدتها هیچ بدیلی نداشت و در نتیجه سالها طول کشید تا در آمریکا خوانندگانی پیدا کند.
و البته در این ماجرا خوانندگان آمریکایی بودند که ضرر کردند. آنها هنوز آمادگی پذیرفتن رمان کمدی-جنایی آفریقاییآمریکایی یا حتی آمادگی پذیرفتن بخشی از عناصر آن را نداشتند برعکس، فرانسویها بدون درنگ ارزش کار او را درک کردند و از این کتاب موفقیت بزرگی ساختند و هایمز را به نوشتن هفت کتاب دیگر طی دهۀ بعد تشویق کردند تا به مجموعهای با حضور دو کارآگاه خشن، کافین اد جانسون و گرِیودیگِر جونز، تبدیل شود.