در جریان جنگ های داخلی پس از انقلاب اکتبر، دسته ای از بلشویک های گارد سرخ از ساحل دریای خزر بازمی گردند. ماریا، دختر تک تیرانداز گروه، تاکنون چهل نفر از سربازان ارتش دشمن را کشته و همچنان در پی افزودن بر شمار شکارهایش است. گروه پس از مواجهه با دسته ای قزاق، شترهای آن ها را تصاحب و یک افسر تزاری به نام گوروخا را که همراه آن هاست دستگیر می کنند. مراقبت از او به ماریا واگذار می شود. شب شترها دزدیده می شوند و گروه پیاده به سمت کازالینسک که مقر فرمانده است، راه می افتد. بسیاری از افراد در مسیر تلف می شوند، تا اینکه در کرانه دریاچه ولگا دستور می دهد که افسر دستگیر شده باید با همراهی ماریا و دو سرباز دیگر با قایق به مقر فرماندهی اعزام شود. توفان قایق را در هم می شکند و دو سرباز غرق می شوند و ماریا و افسر جوان، خود را به جزیره ای غیرمسکونی می رسانند. طی چند روز اقامت در جزیره، علاقه ای که از قبل بین آن دو شکل گرفته بود بیشتر می شود. قایقی از دور سر می رسد که متعلق به ارتش تزاری است. گوروخا به سمت قایق می دود و به فرمان ایست ماریا توجهی نمی کند. سرانجام گوروخا چهل و یکمین قربانی ماریا از کار در می آید.