ناگهان دختر با شاخه گل سرخی در دست به طرفم می آید. شاخه گل را به سمتم می گیرد. گل برگی از شاخه می کنم و در دهان می گذارم. همه چیز در هاله ای از مه و نور می چرخد و از من دور می شود... .