در این رمان "سرهنگ بهرانی "از افسران ارشد نیروی هوایی شاهنشاهی، پس از انقلاب با این تصور که جانش در خطر است، با همسر و فرزندانش رهسپار آمریکا می شود ;اما در آن جا به او وقعی نمی نهند و ذخیره پولی که با خود برده بود رو به پایان می گذارد .از این رو تن به کارهایی پست، مانند فروشندگی در فروشگاه شبانه و حتی رفتگری می دهد و روز به روز از خود بیگانه تر می شود و این تضاد درونی بین زندگی سابق و حال، و تظاهر در برابر دیگران او را از درون می فرساید .خانه ای می خرد تا شاید از راه فروش آن گشایشی در زندگی اش حاصل شود ;اما ...