استقراء حرکت از جزئیات به سمت فرضیه های کلی است. استقراء از دیرباز و از همان آغاز فلسفه در یونان، به عنوان یک روش مورد استفاده قرار می گرفت و تا به امروز نیز همچنان در میان فیلسوفان غربی، چه در قالب مسئله قدیمی استقراء و چه در شکل معمای جدید آن به عنوان یکی از مسائل مهم فلسفه علم مطرح است. اما استقراء هیچ گاه به صورت جدی، آنچنان که دغدغه فیلسوفان غربی بوده، مسئله فیلسوفان مسلمان نبوده است؛ شاید به این دلیل که مسئله استقراء را توسط حکیمان پیشین به خصوص ارسطو- حل شده در نظر گرفته اند و یا از آنجا که استقراء یک نوع روشی برای استدلال است، به سبب روش بودنش، آن را چندان مهم و قابل اعتنا نیافته اند و به خاطر نتیجه ضروری که قیاس به عنوان رقیب استقراء در پی دارد، قیاس را ترجیح داده اند.