کتاب " سیبهای سیاه " مجموعه داستان کوتاهی است از "بهار رضایی گلج" که در سال 99 منتشر شده. "بهار رضایی گلج" جزو نویسندگان جوان محسوب میشود. او فارغالتحصیل رشتهی زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه شهید بهشتی است و در زمینهی داستاننویسی و نوشتن خلاق تدریس میکند. برخی از عناوین هفده داستان این مجموعه به شرح زیر است: «آهستهترین اشک»، «بگو سیب»، «مرثیهی گندم»، «وقتی آسمان به کبودا میزد»، «زنی که مرده بود پیشترها»، «گلدانها را آب بده»، «تیله» و…
داستانهای این کتاب بیشتر فضایی اجتماعی دارند و حول زندگی عادی آدمها و روابطشان و تلاشهای هرروزهشان میگردد. برشهایی از تقلای آدمهای امروز در فرازونشیبهایی که پیشبینی نکردهاند یا برای آن آماده نیستند. توصیف پریشانیهای هرروزه در دل یک سکون همیشگی و به در و دیوار زدن برای پیدا کردن حلقهی مفقودهی زندگیهایشان و داستانهایی که بخشی از رکود و مرگ همیشگی در لحظات را تصویر میکنند، مرگی که همراه با زندگی است. داستانهایی از فراموش شدن و آدمهایی که همه غافل از حضور آنان هستند و یک نوع تنها بودن که با جزئیات تصویر شده است.
بهار رضایی در سیبهای سیاه، داستانهایش را بهدرستی آغاز کرده و از زیادهگویی پرهیز میکند. او در تعلیق جانب تعادل را نگه میدارد و قابهای زیبایی را به تصویر میکشد که راویان بر صحنهی آنها نقشآفرینی میکنند.
بریدهای از کتاب:
«دست میگیرم به موهام، جمعشان میکنم آن همه پریشانی را از روی شانههام، از دور گردنام، وبال شده باشد انگار این همه پریشانی. دلم میخواهد بچینمشان. دلم میخواهد همه چیز خواب باشد و بپرم از وسط کابوس…»