ح.ا.تنهایی: اپیکور سه تغییر در فلسفه اتمی دموکریت ایجاد کرد که در هستی شناسی مارکس اثر گذاشت. افزایش کیفیت وزن، انحراف مسیر بارش اتم ها از مسیر سقوط جبری و ضروری و ایجاد مفهوم دفع و انحراف.
مارکس: نظر اپیکور مبنی بر انحراف از خط مستقیم، ساختار درونی اتم را تغییر داد. می دانم دموکریت ضرورت را به کار می برد و اپیکور احتمال را، دموکریت آن چه را از نظر اپیکور مفهوم اتم است به حرکتی اجباری و تابع ضرورت کور تبدیل می کند. بعضی چیزها ناشی از بخت و بقیه به اراده ما بستگی دارند.ضرورت را نمی توان متقاعد کرد، زیستن در ضرورت ضروری نیست. از هر سو مسیرهایی ساده به آزادی باز است. هیچ کس را نمی توان در زندگی مجبور کرد.
روبینشتاین: تولید از نظر مارکس به معنای کنش آگاهانه است، این بیان که زیربنا کنترل کننده روبنا است، بسیار گمراه کننده است. مارکس سوژه (شناسا) را گیرنده منفعل تقش ها، آینه صرف ابژه، تصور نمی کند.
سیمل: پیروان ماتریالیسم تاریخی این اصطلاح را درست نام گذاری نکرده اند، این نام گمراه کننده است و هیچ ارتباطی با ماده گرایی یا ماتریالیسم فلسفی ندارد.
راسل: مارکس می گفت ماتریالیسم قدیم، احساس را اشتباها منفعل می دانست و فعالیت را به عین نسبت می داد. در نظر مارکس احساس یا ادراک، فعل و انفعال متقابل بین ذهن و عین است. عین مطلق، مجزا از فعالیت ادراک کننده، ماده خامی بیش نیست. مارکس این فراگرد را دیالکتیکی می نامد، زیرا که هرگز ختم نمی شود.