نمیرسیم به هم، مثل کوپه های قطار / اگرچه نیست میان من و تو جز دیوار
اگرچه از دلِ یک راه میرویم سفر / اگرچه بر سرِ یک ریل میشویم سوار
صدایِ قلب مرا میتوان شنید امشب / از اصطکاکِ شدیدِ دو واگنِ بیدار
دوباره سالنِ خالی، مرورِ بیداری / کنارِ پنجره دستی، مرا کشید کنار
کنار پنجره دیدم، که میرسیم به هم / اگر سقوط کند در دهانِ دره، قطار
کنارِ پنجره، دشتی نفس نفس میزد / برای بدرقهام میدوید گندمزار
تمام شب، دل من، تویِ راهروها بود / نمیرسیم به هم مثل کوپههای قطار