یک روز «کتی» دَم در مهدکودک منتظر مادرش بود که سروکله مردی پیدا میشود و میگوید که میتواند کتی را به خانه برساند. او آدم مهربانی به نظر میآید، ولی همان موقع مادرش از راه میرسد و آن مرد بهسرعت دور میشود. آن شب پدر و مادر کتی داستانی برایش خواندند و یادش دادند که وقتی یک آدم غریبه را میبیند باید چه کاری انجام دهد. با مطالعه این کتاب، شما هم متوجه میشوید که موقع روبهروشدن با غریبهها چه کاری انجام دهید.