روایت مولانا از باشندگی معناییش در دیوان شمس روایتی پر تب و تاب و عتیق و عجیب است. جان گویه ها و جان مویه های خداوندگار از تجربه ی سهمگین عشق و شهود دیوان غزل هایش را به "مسرح مشروح" شیدایی و سرمستی بدل ساخته است. ابعاد عشق و زندگی در شعر خداوندگار به پهنای لایتناهی است و این، پایاپایی و رویارویی با ساحات فکر و شعر او را بی منتها و مسحور کننده می سازد. از هر رنگ و هر حالت و هر بوی و بهجتی در غزل مولانا نشانی هست. عشق و شعر و زندگی در جهان خداوندگار واماندگی و تعطیل نمی شناسد. متون ادبی ما به یک تعبیر متونی خودبسنده اند. این مفهوم به ویژه در باب متون تغزلی ما مصداق می یابد. نقش بزرگ و موثر متون غنایی و تغزلی ما قوت بخشیدن به مذاق ادبی مخاطب و درگیر کردن حواس شهودی او با معناها و تداعی هاست. در این گزیده کوشش بر آن بوده تا تمهیدات خوانش درست و بدون اشکال متن حتی برای خواننده ای غیر متخصص مهیا شود.