در تربیت عهد قدیم، مانند آنچه که افلاطون در کتاب قوانین به روشنی بیان میکند، کودک نه به خاطر خود، بلکه به واسطه پیوند تابعیت که او را به شهر متصل میسازد، در نظر گرفته میشود. همچنین تربیت قرونوسطایی، با الهام از مسیحیت، به کودک در قالب رابطه او با خداوند میپردازد. از یک سو، پایدای (تربیت) باستان کودک را شهروندی میداند که در جامعه مدنی تکامل مییابد و از طرف دیگر، تربیت قرونوسطایی به کودک به چشم موجودی نگاه میکند که به واسطه گناه، جهالت و غرایز جنسی دچار تباهی شده است و باید اصلاح شود و به راه راست هدایت شود. در قرن هفدهم و هجدهم چشمانداز تربیت تغییر پیدا کرد. همانطور که فیلیپ آریس به این موضوع اشاره کرده است، کودک در نهایت به عنوان یک فرد آزاد و مستقل در نظر گرفته میشود...