در این کتاب خواهیم دید که رهبران بزرگ در شرایط بحران، در حالی که جامعهشان در شادی هستند، از اندوه رنج می برند و از دوستان، اقوام یا پزشکان خود تقاضای کمک می کنند. آنها گاه بهتر و گاه بدتر می شوند ولی هیچگاه کاملاً خوب نیستند. با این همه، وقتی مصیبت نازل می شود، اگر چنین افرادی در مسند قدرت باشند، می توانند ماها را نجات دهند؛ زیرا آنها شهامت و شجاعتی را که جامعه در این شرایط از دست می دهد، به آن باز می گردانند. کوتاه سخن این که، نقطه ضعف آنان همانا رمز قدرتشان است. من در نتیجه مطالعاتم قاعده ای را کشف کردم که میان بیماری های روانی و رهبری وجود دارد. ممکن است این قانون را «ضابطه غیر معمولِ سلامت روان» نامید؛ بدین معنا که وقتی شرایط عادی است و صلح و آرامش حاکم است و زورق مملکت در مسیری آرام و مستقیم پیش می رود، افراد دارای سلامت روان، می توانند رهبرانی با کفایت و مناسب برای این شرایط باشند؛ ولی وقتی شرایط دشوار گشته و آوشب و غوغا برپا می شود، در این جا، رهبرانی با روان بیمار، عملکرد بهتری خواهند داشت. بهترین رهبران برای شرایط بحرانی، رهبرانی هستند که دارای بیماری روانی و یا ناهنجاری روانی باشند. بدترین رهبران هم برای شرایط بحرانی افرادی هستند که از سلامت روان برخوردارند.