پسر وقارالسلطنه را در حالی پیدا کردند که روی صندلیاش مرده و دستهایش به صندلی بسته شده بود. چیزی دزدیده نشده بود. همهچیز در جای خود بود، خصوصا رازی که همۀ اهل خانواده میدانستند. اما حتی برای همدیگر تعریف نمیکردند. چیز دیگری هم در اتاق پیدا شد: دو بسته پاکت قدیمی که از شددت کهنگی زرد و پوسیده شده بود. یکی از بستهها پاکت کارتهای عروسی بود و بستۀ دیگر، نامههای یک دختر. عروسیای که هرگز سر نگرفت و دختری که قرار با او ازدواج کند و نکرد.