گلاسنهایت یکی از آخرین آثاری است که هایدگر در زمان حیات خود، بالغ بر یک دهه پیش از مرگاش منتشر میکند. او برای دست یافتن به ابعاد این مفهوم، نخست موضع خود را در رابطه با تفکر مشخص میکند و این پرسش را پیش مینهد که اساسا تفکر چیست. از دید او، آن تفکری اهمیت دارد که بتواند به حقیقت هستی بیاندیشد و این چیزی است که او «تفکر تأملی» مینامد. از سوی دیگر، در قالب یک گفتگو، از مسیر و راهی پرده برمی دارد که میتواند ما را به ذات تفکر برساند. بدین قرار، او گلاسنهایت را به مثابه تجربه ذات تفکر تعریف میکند؛ تجربهای که گرچه مفهوم آن از دل سنت عرفانی مسیحی بیرون میآید، اما به مسیری دیگر ره میبرد.