جنبش زنان بهدرستی از اینکه زنان «از دید تاریخ پنهان ماندهاند» شکایت دارد، اما مین این ناپیدایی و ماهیت طبقاتی شیوهی نگارش و آموزش تاریخی جامعهی ما ارتباطی نمیبیند. تاریخی که تنها بر فعالیتهای نخبگان حاکم یعنی پادشاهان، ژنرالها، نخستوزیرها، پاپها، بانکدارها، کارخانهدارها، هنرمندان بزرگ، دانشمندان و فلاسفه متمرکز است و در میان آنها به جز چند ملکه، امپراتریس و ژاندارم باقی همه مرد هستند. از این رو، تاریخ در قالب یک داستان مردانه نگاشته شده است. اما در میان مردان نیز تنها تعداد محدودی افتخار ورود به این تاریخ را یافتهاند. پس این شکایت که زنان از تاریخ حذف شدهاند، بدون توجه به این که اکثر مردان نیز عملاً دچار سرنوشت مشابهی شدهاند، به معنای پذیرش انگارههای نخبهگرایانهی بنیادین تاریخ «رسمی» است. تنها مخالفان ثابتقدم این مجموعهی عقاید غالب، مارکسیستها هستند؛ آنها اعلام میکنند که تاریخ جوامع تاریخ مبارزه طبقاتی است» و از این رو است که طبقات استثمارشده و ستمدیده نیز چه مرد و چه زن به اندازهی طبقات حاکم سوژهی تاریخ هستند...