«فرهاد» به همراه خانواده در پیشوای ورامین زندگی میکند. استوار رحیمی، رئیس پاسگاه پیشوا، به مادر فرهاد نظر سوء دارد و برای این که او را به دست آورد تدبیری میاندیشد. بدینترتیب زنی کولی را اجیر میکند تا به خانۀ آنها رفته و با راه انداختن دعوایی ساختگی، باعث راهیابی مادر فرهاد به پاسگاه شود. زمانی که این نقشه عملی میشود و پدر فرهاد از این جریان مطلع میگردد، استوار رحیمی را به قتل میرساند و خود به اعدام محکوم میشود. از آن پس سرنوشت به شکلی دیگر برای فرهاد رقم میخورد.