این چترِ زرد را تو ندیدهای
روزی که یادِ تو آسمان را ابر کرده بود
و درختها با تمام برگهایشان
بر صورت پیادهروهای پاییز گریه میکردند،
دستش را گرفتم و راه افتادیم
زیادهروی در پیادهروها
هنوزم به جایی نرسانده است
و خیالپروازیهایم
تنها
نبودنت را در ارتفاعِ بلندتری گریسته است
این چترِ زرد را تو ندیدهای
و نمیدانی چگونه یک لکۀ مدوّرِ سرگردان
میتواند تقویم رسمی کشور را به دو نیمه کند؛
به روزهای بارانیِ بیتو
و روزهای معمولیِ بیتو.