آنا یک دوقلوی همسان به نام لتا دارد. او از بور به زوریخ نقل مکان میکند تا زیستشناسی بخواند و حالا در یک موسسۀ تحقیقاتی دربارۀ گلسنگها کار میکند، لتا هم وقتش را صرف عکاسی میکند. وقتی آنا برای اففتاح نمایشگاه لتا به ترویزو میرود، احساس میکند که لتا به او خیانت کرده و میخواهد او را از خاطرهها محو کند، چون لتا تنها علامت تشخیص آن دو را روتوش کرده است.
شیبلی در نخستین رمان خود موفق به گرفتن پرترۀ شارانۀ زنی میشود که در آن به طرز ماهرانهای علم و هنر را با مسئلۀ هویت در جامعۀ مدرن به هم میآمیزد.