در داستان حاضر، که در فضای پیش از انقلاب رخ میدهد، "حمید" ـ راوی داستان ـ پس از خواستگاریهای متعدد و به بازی گرفتن عشق، سرانجام در سی و دوسالگی با "لیلا" ازدواج میکند. اما پس از چندی، لیلا به دلیل بیتفاوتی حمید نسبت به خود و نیز سرگردانیهای بیدلیل او تقاضای طلاق میکند. از طرفی خانوادۀ حمید نیز به دلیل این که او پس از خدمت سربازی، همواره نسبت به ازدواج بیتفاوت بوده و در سرگردانی به سر میبرده و نیز شرکت نکردن حمید در تظاهرات علیه رژیم به او مظنون شده، تصور میکنند. حمید ساواکی است. در این حال حمید به یاد دلبستگی دیرینۀ خود به دختری با نام صبرا ـ از بستگان دکتر افشار ـ میافتد و هنگامی که دیدار دوبارۀ آنها روی میدهد، صبرا خاطراتی از زندگی خود را بازگو میکند و بدینترتیب....