سرآغاز کتاب به قلم نویسنده:
"ای قدیم قائم و ای ابد دائم. ای خداوندی که کون او بر اوقات پیشی دارد و وجودش بر عدم و ازل او بر ابتدا و آغاز. ای اول و ای آخر. ای خداوندی که انسان به شناخت از زمان دریابد که او زمان ندارد. اما همو در علم غیب و اسم مستأثر خویش به زمان علم دارد. خداوندی که نه پیش دارد و نه پس، اما هر آن را در پس آن دیگر آفرید و این آمدن آن پس از آن دلیل بر آنکه در او «آن» و زمان نباشد و او قرین زمان نباشد.
از آغاز قدمت او زمان حد گیرد و از سایۀ ازلیت او، آن پدیدار شود. حد زمانی برای او نباشد چرا که حد زمانی برای هر موجود است که مصنوع اوست و او علیالاطلاق حدی ندارد، چه حد زمان باشد و یا غیر آن. سکون و حرکت بر او جاری نیست و چگونه بر او جاری باشد چیزی که او آن را جاری سازد. و چگونه در او بازگردد آنچه او آغاز کند و در او حادث شود آنچه او خود آن را به وجود آورد."