نکشتیم سرکار. چندبار بهتون گفتم، باز هم میگم. ما کسی رو نمیکشتیم.راحتشون میکردیم. بختیار رو راحت کردیم. حمید روراحت کردیم. کیوان رو راحت کردیم. هوشنگ رو راحت کردیم. حسام رو راحت کردیم... دارم میگم بهتون. همه رو سرکار. نمیدونیم چندتا سرکار، نمیدونیم... ...میگفت مال اون پنجشنبه بود، مال من حتماً دوشنبهست. میگفتم بیخود نیست نویسنده شدی، استادِ چرند گفتنی. میخندید. میگفتم اگه بخوای دوشنبه بمیری، باید برنامهریزی کنی. باید خودت زحمت عزراییل رو کم کنی. وگرنه اونها که تقویمشون رو هر صد سال میبندن! میخندید. دوشنبهای بود که خاکش کردیم...