جایگزین شدنِ نظم سیاسی جهانیِ متّکی بر امپراطوریها توسط نظمی متّکی بر دولتملتها طی روندی چهارصدساله بهوقوع پیوست. آغازِ آن، با سرزدنِ جنبشهای اصلاحگری دینی در قرن شانزدهم میلادی همراه بود و پایانش، مستلزم دو جنگ جهانی. ایران، همچون یک موجودیت سرزمینیِ دیرپا و یک فرهنگِ کهن با یک سابقه طولانی در همزیستیِ اقوام مختلف، هم در آغاز این بحران، سعی و تلاشی توأم با موفقیت به معنای تأسیس دولتی ایرانی انجام داد و هم در پایانِ راه در تثبیت و تحکیمِ آن دولت. اکنون بدان صورت که در این کتاب توضیح داده شده است، این تلاش و تکاپوها در دو دوره نام برده شده به تبیین دو انگاره از «وطن» انجامیدند که اغلب در هر دو سطح عام و رسمی یکدیگر را تقویت کردهاند. با این همه همانطور که در این کتاب از طریق ساخت و سپس بازسازیِ موزه ملّی ایران توضیح داده میشود، در تاریخ معاصر ایران دوبار تلاشِ بیحاصلی انجام شد برای رسیدن به درکی یکپارچه از وطن که فقط بر پایه یکی از این دو انگاره استوار باشد. نتیجه آنکه وطن همچون مفهومی ناپایدار و مبهم باقی ماند.