خانه کوچکمان
درخت گردوی توی حیاطش
ماشین درب و داغانمان
ساعت سوئیسیام
حتا کت و شلوارم (که آن همه دوستش دارم)
همه فدای آن گل سر لیموئیات! . . .
اگر آتش بنامم تو را
به شعلهای جزغالهام میکنی
اگر باران بنامم تو را
به طوفانی میلرزانیام
اگر خوشهٔ گندم بنامم تو را
پرندگان گرسنه تو را میبلعند
اگر تو را وطن بنامم
بر خاک و خونت میکشند!
لطیف هلمت