با مرگ ناهنگام فروغ فرخزاد، شعر معاصر فارسی یک مسیر شوقانگیز توسعه را از دست داد – لحن و صدایی کاونده و بیپروا که با پرهیز از پیرایهها و کلیشههای شاعری زبان طبیعی گفتار را در مکاشفۀ آنات زندگی به کار میگرفت. بیسبب نیست آن همه مرثیه که برایش سرودند شاعرانی چون شاملو، اخوان ثالث، م. آزاد، سپهری. به بیان اخوان، فروغ «پریشادخت شعر آدمیزادان» بود و به قول شاملو "به هیأت گنجی درآمده بایسته و آزانگیز چرا که جاودانگی رازش را با او در میان نهاد".
از این حیث فروغ با برخی شاعران سبک اعترافی آمریکا مثل آن سکستون و سیلویا پلات که همنسل خودش هم بودند قابل مقایسه است. در کتاب پریشادخت شعر زندهیاد م. آزاد مقایسهای اجمالی میان فروغ و آن سکستون انجام داد.