به پیرامون خود که مینگریم، نخستین چیزی که جلبتوجه میکند اندیشۀ جهانی است آکنده از تاریخِ مثلهمثله یا تحریفشده و مالامال از اساطیر تاریخی که، با همۀ دوری از واقعیتهای گذشته، در وضعیت کنونی ما بیتأثیر نیست. باید پذیرفت که نقش اجتماعی تاریخ در خدمت به بشر همسانِ حافظه است که فرد بدون آن در برابر مخاطرات هستی خویش چندان تابِ مقاومت ندارد؛ و در این میان وظیفۀ مورخ که بهحق بازتابدهندۀ امور واقع است، در مواردی نتایجی را تلقین میکند که مخاطرات زیادی در پی دارد. چنین مورخی تفسیرش از وقایع مبتنی بر نتایج شخصی است و تاریخ را در هیئت اسطوره جعل میکند. ویژگی عجیب اسطوره این است که پندار خود را جانشین اندیشۀ راستین میکند. حال آن که مورخ، آموزش دیده است تا حقیقت را از اسطوره تمییز دهد. مورخ امروزی باید بهوش باشد و بیدار. از اینرو، دوران و اندیشهای را شتابزده به هم گِره نمیزند: در ورای اندیشه در پی آدمهای سرکش و مبارز میگردد. در ورای گمنامی یک طبقه، یک ملت، یک فرقه و یک واقعه جویای سایهروشنهای گوناگون است. اما چرا و چگونه مورخی سودای جعل تاریخ به سرش میزند؟ مورخی که غلام حلقه به گوش واقعیتها نیست و تفسیرش از امور واقع متقن و علمی است چه میکند؟ چرا کنش و واکنش مورخ و امور واقع، یا بهتعبیری، تقابل حال و گذشته بیپایان است؟ کتاب حاضر با تأمل دربارۀ چنین پرسشهایی بینش تاریخی ما را گسترش داده و ژرفا میبخشد.