اهل باشت هستم. جایی سرسبز با مردمانی سرسبز تر ، دلشان مثل خاک زمین کشاورزی نرم و اراده شان مثل کوه هایی که دوره اش کرده اند محکم. اهل باشت باشی، قبل از راه رفتن و زبان باز کردن باید بدانی تفنگ چیست. باید یاد بگیری قنداق برنو را در گودی کتفت جا بدهی و طوری بایستی که لگد اسلحه تکانت ندهد. اما زمانی می توانی بگویی مرد شده ای که بدانی لوله اسلحه ات را طرف چه کسی بگیری. زندگی را با گشت و گذار در کوه ها و مزرعه ها و دشت های باشت آغاز کردم و از آن ها زندگی را یاد گرفتم. بخشندگی را ، محکم بودن و نترس بودن را. بعد ها که بزرگ تر شدم. همه این درس ها مسیر زندگی ام را تغییر داد.