تا موتور استارت خورد. با مشت به صورت تیمسار کوبیدم. روی زمین افتاد. پاسبان دستپاچه به طرفم آمد. با لگد به شکمش زدم و او را هم روی زمین انداختم. بچهها پریدند روی موتور. جلو نشستم و گاز موتور را گرفتم. به طرف میدان فردوسی میرفتم که ماشینهای شهربانی آژیرکشان دنبالمان افتادند. میدان را از دست چپ دور زدم. ماشینهایی که میدان را دور میزدند و از روبه رو میآمدند، دست گذاشتند روی بوق و چراغ زدند. پیچیدم توی فرعی. ماشینهای شهربانی هنوز دنبالمان میآمدند.