رویای پرواز روایتگر زندگی آدمهایی است که بیرحمانه به اسارت درآمدهاند.
از آن جنسهای بُنجلِ ساخت دست بشر که در میدان جنگ زندگی گیج و منگ بمانی و ندانی چطور یک عمر در زندان تاریک دلهایشان حبس شدهای و ناکام ماندهای.
از رویاهای شیرین و دلنشین دو دوست میگوید که گاهی با قساوت و خودخواهی دیگران به باد میرود گاهی هم با هجوم نامراد روزگار.
از عاشقانههایشان، خاطراتشان، شادیهایشان…
از پرواز بیپایان مسافرینی میگوید که با یک دنیا امید و آرزو سوار بر بال طیارهای شدند که از ابتدا مقصد و فرودی نداشت. خطای انسانی یا غیر انسانیاش مهم نیست وقتی آدمها در سوگ عزیزی میمانند.
اما میان این آشفتهبازار زندگی که هر طرفش را کسی به دست میگیرد عشق با همان ظرافت و زیبایی ذاتیاش همچون پیچکی ترد و سبز به بدنۀ آنها میپیچد و دلهایشان را گرم میکند. شیرینی و حلاوت این عشق تیرگیها و زخمهای روزگار را التیام میدهد و عاشقانهای بس لطیف میسازد تا مرهم قلبهای شکستهشان باشد.