مامان جون اردوگاه اصلا اونطوری که فکر میکردم نیست میدونم که دوستهای پولدار محلهمون فکر میکنن من عجیب غریبم ولی مطمئن بودم که تو اردوگاه تابستونی همۀ بچههای روس شبیه منن و اون وقت دیگه همهمون باهم شعر میخونیم وایمور میخوریم و دوستهای صمیمی میشیم ولی نچ
دخترهایی که تو چادر منن پنج سال از من بزگترترن و نمیخوان که من پیششون باشم تو اردوگاه اصلا برق نیست آب لولهکشی نیست و اصلا اصلا خبری از آبنبات و اینها نیست اون دستشویی تو آلونک هم حتی فکرش رو هم که میکنم عقم میگیره من نمیتونم این وضع رو دو هفته تحمل کنم لطفا میآیی دنبالم لطفا، دیگه نمیتونم، دوست دارم.