کتاب حاضر، رمانی فارسی است که با زبانی ساده و روان و بیان جزئیات لازم نگاشته شده است. داستان با پرداخت مناسب شخصیتها و توصیف عمیقترین احساسات و افکار آنها و همچنین با بیان دقیق جزئیات صحنهها، نگاشته شده و خواننده را با خود همراه میکند. در داستان میخوانیم: «انگار دیشب گذشته. الآن، امروز بود و من پشت سر «منیره» میرفتم سمت عمارت. فقط کی فردا شده بود. چه قدر لباس «منیره» بهش میآمد. اسلحه را درآوردم پایین و پرتش کردم روی زمین. پاهایم میگرفت به جنازهها. انگار همهشان را در مسیر عمارت کشته بودند. زانو زدم. خورشید در چند قدمیام بود».