پنبه و پدرش، اوسسامان، در خیابان ماهیفروشها زندگی میکنند. «از اسمش معلوم است که آنجا همه ماهی میفروختند، نه از آن ماهیهایی که خوراک شام میشوند؛ ماهی پرنده!» اما یک روز همهچیز برای همیشه تغییر میکند. روزی که تمام ماهیها مردهاند و پدر پنبه غیبش زده. حالا همه خیال میکنند کار کار اوسسامان است و میخواهند پیدایش کنند تا حسابش را کف دستش بگذارند. پیش از ماهیفروشها این پنبه است که راه میافتد تا پدرش و حقیقت ماجرا را پیدا کند؛ در مسیر سفری سراسر راز و رمز و شگفتی، و البته خطرهایی که او...