اساس آنچه که از اظهارات گاندی برمیآید، به نظر میرسد که تجربۀ حضور گاندی در عرشۀ کشتی با شکل و شمایل غربی هیچگاه از ذهنش پاک نشود، چون در این روز گاندی یک دست کتوشلوار مشکی به تن داشته و افسار تمدن (کراوات) نیز هرچه بیشتر راه نفس کشیدن این جوانک را مسدود میکرد. گذشته از این به نظر میرسید که یقۀ سفت پیراهن نیز گاهگاهی گردنش را نیشگون میگیرد. در یککلام، اگرچه لباسهای غربی آرامش او را از این زاویه سلب کرده بودند، اما گاندی گاهگاهی با این سر و وضع در برابر آینه قرار گرفته و با دیدن قیافۀ تازهاش، غروری دلپسند را تجربه میکرد. چون براین پندار بود که با این شکل و شمایل، گیراتر و نافذتر میشود. باری، ازآنجاکه گاندی در بین مسافرین کشتی احساس غریبی کرده و شرمرویی ذاتیاش نیز به این احساسش دامن میزد، به همین دلیل در طی این سفر، بخش بیشتر زمان را در کابین اختصاصیاش میگذراند، بهویژه آنکه مهندس اعتمادی به غذاهای سروشونده در کشتی نداشت، چون براین باور بود که این غذاها حاوی گوشت بوده و خوردن گوشت نیز به معنی شکستن عهد و پیمانش با مادرش خواهد بود، لذا بدین علت به جای خوردن غذاهای کشتی عمدتاً از شیرینیهای خانگیاش مصرف میکرد.