داستان این نمایشنامه نه چندان بلند به زندگی مردی افغان به نام گل آقا بر میگردد. او با خانواده اش پس از حضور طالبان در کشورش، به ایران فرار میکند و در ایران نیز همسرش را رها و به انگلستان سفر میکند. با این همه او با ناکامی برای ماندن و زیستن در انگلستان به کنج اتاقکی در منطقه پرندک تهران برگشته و گرفتار شیادی به نام یعقوب میشود که او را مردی پیشگو معرفی کرده و از این راه از مردم اخاذی میکند. این در حالی است که خانواده گل آقا او را برای رها کردن این موقعیت و بازگشت به سرزمین خود تحت فشار قرار دادهاند.