ابیگل با یک پایان آغاز میشود. در همان سطور آغازین و رویارویی با گینای چهاردهساله، آنگونه که سابو میگوید، میفهمیم «تغییری که در زندگی اش رخ داده بود از چیزهای زیادی محرومش کرده بود، انگار بمبی خانهاش را ویران کرده باشد.»
ابیگل در سال 1970 در مجارستان منتشر شد و سابو را به نویسندهای محبوب در میان هموطنانش تبدیل کرد. در مجارستان این اثر ابتدا الهامبخش مجموعۀ تلویزیونی پرطرفداری شد و بعدها به اجرای موزیکال ماندگاری بدل شد و بسیار بیشتر از رمان «در» نام سابو را بر سر زبانها انداخت. در این کتاب نثر صریح و گفتگویی سابو جای خود را به روایتی غیرمستقیم میدهد که در هر صفحهاش برای قهرمان داستان چرخشی احساسی به بار میآورد.
در میان سالهای جنگ جهانی دوم، پدر گینا که ژنرالی نظامی است، بیتوجه به اعتراضهای دخترش او را به مدرسهای شبانهروزی میفرستد؛ جایی کیلومترها دورتر از بوداپست. با رفتن به مدرسه گینا خیلی زود متوجه میشود که با دیگر دختران همسنوسالش گرفتار راهبههای مذهبی و قوانین سختگیرانۀ پاکدینی در دورترین نقطۀ کشور شده است. جایی که حتی انتخاب مدل مویش دست خودش نیست.
تمامی اینها زمانی به اوج خود میرسد که گینا با افسانۀ ابیگل مواجه میشود. مجسمۀ دختری کوزه به دست در باغ مدرسه که همۀ دختران باور دارند با نوشتن نامه برایش و انداختن آن داخل کوزه ابیگل همچون فرشتهای به کمکشان میآید. برای گینا اما این فقط نشانهای دیگر از حماقت همکلاسیهایش است اما با مرور زمان و پیش رفتن وقایع داستان رابطۀ او با مجسمۀ ابیگل شکل دیگری به خود میگیرد: «چرا باید اینقدر دیر بفهمم که لابهلای درختان این جنگلِ مقررات و دستورالعملها و ممنوعیتها ممکن است کسی باشد، نه صرفاً مجسمهای سنگی بلکه آدمی واقعی که پشتش پنهان شده، و آماده است به هرکسی که واقعاً احتیاج دارد کمک کند؟»
سابو درعینحال که با بازیگوشی و شوخطبعی راز ابیگیل را پرورش میدهد و پیش میبرد، در پشتِ صحنه نیز طرح داستانی را شکل میدهد که در دوران جنگ اتفاق میافتد. و وقتی تار و پود آن راز و این طرح داستانی در هم میآمیزند، سطح لعابدیدهای شکل میگیرد که فقط دستان نویسندهای با مهارت سابو قادر به اجرای آن است. حکایت جنگ جهانی دوم و اشغال مجارستان همزمان با داستان دخترکی پیش میرود که در آستانۀ گذاری عاطفی به بزرگسالی است و راهبر این هر دو رشتۀ حکایت اشخاصی مرموز از یک گروه مقاومت زیرزمینیاند.
ابیگل همچون دیگر آثار سابو همزمان دلخراش و مسحورکننده است. چراکه ما، در مقام خواننده، دائما از دید محدود و تخیل اخلاقی شکلنگرفتۀ گینای چهاردهساله به وقایع مینگریم و همچون او درکی ناقص از واقیعت بزرگسالی و رخدادهایی همچون جنگ داریم. با پیش رفتن رمان ما نیز با گینا همراه میشویم تا به راز ابیگل پی ببریم؛ رازی که دانستنش پایان معصومیت و آغاز جوانی است.