آقای مولیگان به ما گفت برای سفری کوتاه به باغ وحش می رویم، و از ما خواست داستانی در مورد سفرمان به باغ وحش بنویسیم. یا داستانی در مورد حیواناتی که در آنجا می بینیم. یا در مورد جاهایی که این حیوانات را از آنجا به باغ وحش می آورند. یا در مورد اینکه چگونه این حیوانات شکار می شوند و به باغ وحش آورده می شوند.
آقای مولیگان گفت: «داستان شما می تواند در مورد هر چیزی باشد که باغ وحش باعث شود به آن فکر کنید.»
کاملاً به خاطر دارم که جمله اش همین بود. به همین دلیل است که وقتی داستانم را می نویسم اصلاً در مورد باغ وحش نیست، بلکه در مورد چیزی است که باغ وحش باعث شد به آن فکر کنم.