گرگ هفلی پسری نوجوان و پر شر و شور است که خاطرات خودش را با زبانی خواندنی و جذاب می نویسد؛ او گمان می کند آدم بزرگ ها به زندگی بچه های امروزی که پر از سرگرمی است و با فناوری گره خورده حسودی می کنند و مدام تلاش دارند این حس حسادت را با گفتن جملاتی مثل این که قدیم ها همه چیز بهتر بود آرام کنند. خانواده گرگ به تازگی یک حیوان خانگی آورده اند و این باعث شده او خیلی دوست نداشته باشد در خانه بماند، گرگ معتقد است روزی گربه ها بر انسان حکومت می کنند و این قطعا تقصیر خانواده اوست. با وجود این گربه ی خوشبخت پسر باید رفتن به مدرسه را ترجیح دهد، هرچند مدرسه هم انگار جذابیت خاصی ندارد پس او باید تنوعی در کارهای مدرسه اش ایجاد کند…